غزل پندیات
هر كه خود را بـيـشـتـر پـابـند دِرهم مى كند بيشتر خود را اسيــر محـنت و غــم مى كند وه چه بدبخت است آنكه با وجـود ذات حق سر بر دون همّتان از بهـر نان خــم مى كند روزى هــر روزۀ مـا را دهـد روزى رسان در عوض روزى زعمر ما و تو كم مى كند گـريـه ابــر بـهــاران بين كه از هـمـبـستگى چشمه، نهر و نهر، رود و رود را يم مى كند در ضمير خويش هرگز ره مده فـكـر گـنــاه فكر هر كــارى تو را بر آن مصـمّم مى كند از«فَمَنْ يَعْمَل» كه حق فرموده در قرآن بدان خير و شر را ذات حق تفكيك از هم مى كند تفرقه هرجا فتد كارش ز هـم پـاشيدگى است اى بنــازم آن كه با حـق رشته محكم مى كند |